کد مطلب:141768 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:148

عباس و حبیب
روز نهم محرم به لشكر عمرسعد دستور دادند تا به لشكر امام حسین علیه السلام حمله كنند. عباس علیه السلام به امام خبر داد: «یا اخی! اتاك القوم؛ ای برادر قوم به سوی شما می آیند» امام فرمود: «یا عباس! اركب بنفسی أنت یا أخی! متی تلقاهم فتقول ما لكم؛ عباس! جانم فدایت بر اسب سوار شو و نزد آن ها برو و به آن ها بگو شما را چه شده؟ و چه چیز باعث شده به این سمت حركت كنید» حضرت عباس علیه السلام با بیست نفر از یاران، چون حبیب و زهیر رهسپار میدان شدند تا خبر بیاورند. دشمن گفت: امیر امر كرده كه تحت فرمانش درآیید یا آماده جنگ شوید. عباس علیه السلام فرمود: «عجله نكنید تا به اباعبدالله خبر دهم، سپس شما را ملاقات كنم». [1] عباس به سوی برادر بازگشت و از یاران خواست این قوم را موعظه كنند. حبیب به زهیر گفت: «اگر می خواهی با این قوم سخن بگو» زهیر گفت: «تو پیش از این شروع كرده ای، پس با آنها سخن بگو» حبیب فرمود:


«ای مردم! به خدا قسم نزد خدای تعالی در روز قیامت بدگروهی اند كسانی كه به استقبال فرزند پیامبر و خاندان اهل بیت او بندگانی از اهالی این شهر آمده اند تا آنها را به قتل رسانند، در حالی كه آنها بندگانی عبادت پیشه، شب زنده دار، سحرخیز و بسیار به یاد خدایند.»

«عزره بن قیس» در پاسخ گفت: «هر چه می توانی خودستایی كن!» [2] .

درسی كه می توان گرفت: حبیب، ویژگی یاران امام را شب زنده داری، سحرخیزی و فراوانی یاد خداوند و بندگی آنها دانسته است. آیا افتخار دیگری برای انسان های كامل می توان سراغ داشت؟


[1] تاريخ الامم و الملوك، ج 5، ص 416.

[2] «معاشر القوم: أما والله لبئس عندالله غدا قوم يقدمون عليه قد قتلوا ذريه نبيه، و عترته عليهم السلام و اهل بيته صلي الله عليه و آله و سلم و عباد اهل هذا المصر المجتهدين بالاسحار، و الذاكرين الله كثيرا». تاريخ الامم و الملوك، ج 5، ص 416-417؛ مقتل الحسين مقرم، ص 256.